روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 55838
تاریخ خبر : 1404/09/30-02:23
تاریخ به روز رسانی : 1404/09/30-02:30
تعداد بازدید : 12
نسخه قابل چاپ

ستاره کابینه شهید رجایی که بود؟

شهید محمدعلی رجایی اولین نخست وزیر مکتبی ایران درباره محمدجواد تندگویان وزیر نفت خود گفته بود جواد ستاره کابینه من است .

ستاره کابینه شهید رجایی که بود؟
امروز شنبه ۲۹ آذر مصادف است با روز تجلیل از شهید محمدجواد تندگویان، وزیر نفت دولت شهید محمدعلی رجایی که ۳۴ سال پیش در چنین روزهایی پیکرش به میهن بازگشت و ۱۱ سال چشم انتظاری خانواده این شهید پایان یافت.
کتاب زنده عشق که به مناسبت برگزاری یادواره شهید تندگویان شهید صنعت نفت ایران به همت روابط عمومی وزارت نفت منتشر شده که شامل بخش هایی همچون زندگینامه، اخبار، گزارش ها، مصاحبه ها، تصاویر و نوشته های شهید است. به همین مناسبت بخش هایی از این کتاب را مرور می کنیم.

فریادرس تاریکی های زندان
فاطمه تندگویان خواهر شهید گفت: جواد از کودکی به قرائت و حفظ آیات قرآن و نهایتاً تفسیر علاقه فراوان داشت و روش بحث و استدلال او استناد به آیات بود. با مفاتیح نیز انس بسیار داشت و پیوندش با آن چنان عمیق بود که بسیاری از دعاهای آن را حفظ کرده و شب های جمعه و صبح جمعه دعای کمیل و دعای ندبه و در ایام مبارک رمضان زیارت عاشورا و ادعیه مختلف را می خواند و اشک می ریخت. نوارهایش موجود است و صدایش شور و حال خاصی دارد.
وقتی به زیارت می رفت (بیشتر به زیارت حضرت عبدالعظیم) ما را همراه می برد. زیارت خود را با آداب تمام به جا می آورد و بعد ما را به شام دعوت می کرد تا از طول زیارت او خسته نشویم.
بعد از آزادی از زندان، توجه او به حفظ قرآن بیشتر شد و به عنوان تجربه ای که در زندان کسب کرده بود، می گفت در زندان مهم ترین فریادرسی که توانست مرا در آن تنهایی و تاریکی زیر شکنجه ماموران ساواک حفظ کند و روحیه مقاومت را در من تشدید کند، قرآن بود. بعدها دوستانش که در عراق با او بودند، نقل می کردند که در زندان وحشتناک عراق خواندن همین سوره ها بود که به جواد قدرت تحمل می داد و آن هنگام که صوت دلنشین قرآن و مناجات او را در تاریکی زندان می شنیدند، قوت قلب پیدا می کردند و با او همصدا می شدند. (صفحه ۱۸۶)

شناسایی پیکر با شکنجه های دوران طاغوت
فاطمه تندگویان خواهر شهید درباره وضعیت برادر در زندان های قبل از انقلاب گفت: در شکنجه به دفعات پیشانی و نقاط حساس بدن او را شوک داده بودند و با مته برقی پایش را سوراخ کرده بودند که یکی از علائم شناسایی بدن مطهرش همین آثار بود. پس از هفت ماه، زمانی که به اتفاق مادرم به ملاقات او رفتیم، او را به گونه ای دیدیم که بیشتر به اسکلت شبیه بود. رنگ پریده، صورت استخوانی و لاغر در حالی که دست هایش را از دید مادر پنهان می کرد تا ناخن های کشیده شده اش را نبیند. (صفحه۵۰)

سبک بال و سبک بار
عقیده داشت یک تن، دو لباس، بیشتر نیاز ندارد! چنان سبک بار بود که هرگاه می خواست از خانه ای به خانه ای دیگر اسباب کشی کند، تمام وسایل زندگی اش در یک وانت بار کوچک جای می گرفت. شوخ طبع و در عین حال متواضع بود. علاقه شدیدی به پدر و مادر و خواهرش داشت و البته سهم محبت همسر و فرزندانش را نیز عادلانه می پرداخت. دلبستگی به دنیا و مال دنیا نداشت. عقیده داشت مال وبال است . سبک آمد و سبک بار رفت و میراثی جز نام نیک از خود باقی نگذاشت و در دوستی، سخی جوانمرد و ایثارگر بود. (صفحه ۶۷)

ستاره کابینه شهید رجایی
محسن مدرسی رئیس دفتر شهید تندگویان گفت: طبق معمول نامه هایی که به دفتر می رسید و لازم بود که او دستور بدهد. روی آن می نوشتم جناب وزیر . یک روز با حالت عصبانی به اتاقم آمد و گفت وزیر کیه روی نامه می نویسی؟ من همان جوادم و اگر می خواهی خیلی جدی باشی، بنویس برادر تندگویان که البته این برخورد حاکی از روح بلند جواد و بی توجه بودن به پست و مقام و مادیات بود.
به خاطر دارم اوایل وزارت تندگویان بود و هنوز تمام کارمندان او را نمی شناختند. یک روز به علتی راننده به دنبال او نرفته بود. لذا آقای تندگویان با موتوری که متعلق به شوهر خواهرشان بود، به اداره آمدند که محافظین به محض پیدا شدن ایشان احترام کردند و بعضی ها که متوجه شده بودند، سوال کردند چه خبره؟ وقتی شنیدند شخصی که از موتور پیاده شده وزیر نفت است، تعجب کردند.
بد نیست به خاطره ای هم به نقل از خودش اشاره کنم که این نیز نشانی از تواضع و دوری از ریا در زندگی این عزیز است. یک روز در هیات دولت قرار شد که یک نفر از وزرا چند آیه از کلام الله تلاوت کند تا جلسه شروع شود. زمانی که نوبت به آقای تندگویان رسید او چند آیه تلاوت و سپس به تفسیر پرداخت. در پایان جلسه شهید فیاض بخش گفت ما در مورد شما قضاوت درستی نداشتیم اما الان می بینم که شما از همه این جمع جلوتر هستید. البته تایید این مسئله چنین است که یک روز به همراه برادرانمان آقایان مهندس لوح و دکتر آیت اللهی جهت تبریک ولادت مولای متقیان نزد آقای رجایی رفتیم و از آقای تندگویان صحبت به میان آمد. شهید رجایی گفتند جواد ستاره کابینه من است. (۲۱۶ و ۲۱۷)

مصاحبه بانک
بانک ملی از میان قبول شدگان در دانشگاه تهران همه ساله ۲۰۰ نفر را به عنوان سهمیه انتخاب می کرد. در انتخاب این سهمیه نهایت دقت را به خرج می داد و در مرحله بعد از میان این ۲۰۰ نفر هفت نفر را از طریق آزمون اختصاصی انتخاب و برای طی دوره بانکداری به کشور انگلستان اعزام می کرد. جواد ابتدا جزو سهمیه ۲۰۰ نفری و بعداً پس از گذراندن آزمون های مختلف، به عنوان نفر سوم سهمیه انتخابی هفت نفره جهت اعزام به انگلستان انتخاب شد. آخرین مرحله آزمون اعزام، مصاحبه بود و جواد در مصاحبه به دلیل این که مذهبی متعصب شناخته شد، کنار گذاشته شد.
مصاحبه کننده از او پرسیده بود اگر در خیابان ها یا پارک های لندن با یک دختر خانم عریان روبرو شوی و یا در یکی از محافل تهران با یک خانم نیمه عریان روبرو شوی، چه عکس العملی از خود نشان خواهی داد؟ جواد پاسخ داده بود در صورتی که با چنین وضعی روبرو شوم، چون قادر نیستم مانع رواج منکرات شوم و چون امر به معروف از طرف من موثر نیست، ابتدا سعی می کنم خودم را از مسیر او دور کنم و به او نگاه نکنم و بعد از خداوند درخواست می کنم مرا یاری دهد که بر نفس اماره ام مسلط شوم و طلب توفیق می کنم که حتی در عالم تصور و رویا هم به او نیاندیشم . (صفحه ۳۰)

فضای معطر شهر
فاطمه تندگویان خواهر شهید گفت: روزی که حفظ حجاب اسلامی در ادارات الزامی شد، وقتی جواد به خانه بازگشت شادمان به نظر می رسید و در حالی که دیدگانش از خوشحالی می درخشید، خندید و گفت امروز فضای شهرمان چقدر معطر شده بود و حجاب چقدر بر متانت خانم ها افزوده است, در حقیقت نشاط او به خاطر از میان رفتن یک معضل بزرگ اجتماعی به نام بی حجابی یا بدحجابی بود. (صفحه ۱۸۹)

ترس رژیم بعث از رسوایی شکنجه
از جمله ابتکاراتی که دولت جمهوری اسلامی ایران به عمل آورد، اعلام آمادگی برای تعویض مهندس تندگویان و دو همراه وی با سه تن از اسرای عراقی به انتخاب عراق بوده است. این ابتکار نیز در مکاتبات خانواده ها و نمایندگان آنان به صلیب سرخ جهانی منعکس گردید اما متاسفانه نتیجه ای حاصل نشد. شایان توجه است که برخلاف روش غیر انسانی عراق، ایران اسیر غیرنظامی در اختیار نداشت. به عبارت دیگر دولت عراق با این پیشنهاد بزرگوارانه ایران می توانست سه مقام ارتشی رده بالای خود را با این سه تن از آزاده غیرنظامی ایرانی معاوضه نماید اما از ترس رسوایی و برملا شدن شکنجه هایی که به این عزیزان داده بود، از این امر خودداری کرد. (۱۳۳ و ۱۳۴)

۲ نامه در ۱۱ سال
بتول برهان اشکوری همسر شهید تندگویان درباره دوره اسارت همسرش گفت: تنها دو نامه طی ۱۱ سال رد و بدل شد که در نامه اول فقط نوشته شده بود اینجانب وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران مایل نیستم با خانواده ام در ایران تماس بگیرم که کاملاً مشخص بود این نامه را با اجبار و فشار رژیم عراق نوشته است و در پاسخ نامه های دیگری که ما نوشتیم، دومین و آخرین نامه وی در ۲۴ خرداد ۶۱ بعد از آزادی خرمشهر رسید که این نامه سرشار از کلماتی بود که روح بلندش را به تصویر می کشید و در این نامه به دلداری خانواده و به صبر و مقاومت دعوت کرده بود. (صفحه ۱۶۱)

دیدار پسر با پدر پس از ۱۱ سال
یادداشتی از محمدمهدی تندگویان فرزند ارشد شهید: در آذر ماه ۱۳۷۰ پس از ۱۱ سال انتظار بر خلاف آنچه تا آن زمان فکر می کردیم، خبر شهادت پدرم را به من دادند و نمی دانید که چه سنگین است انتظار و صبر را برای همیشه به دوش کشیدن اما آنچه مسلم است، خداوند لطیف چنین حکم فرموده بود. آن طور که به خاطر دارم اولین دیدارم با پدر در سردخانه استان کرمانشاه بود؛ در تابوتی که با پرچم سه رنگ ایران تزیین شده بود و پس از آن اشک، توانم را ربوده بود و دست هایم از روی پرچم، وجود پاها را حس می کرد. چقدر سریع و دشوار گذشت. او را بردند، بر سر دست ها تا بهشت زهرای تهران، شاید روز ۲۸ آذر بود که به ما گفتند پیکر شهید را برای غسل آماده کرده اند تا در ۲۹ آذر پس از نماز جمعه تهران به خاک سپرده شود. به بهشت زهرا رفتم، روزی که از همه عصرهای پاییزی غم انگیزتر و سوزناک تر بود. تابوتش را آوردند. درِ تابوت را به کناری گذاشتند. می خواستم پس از ۱۱ سال با او سخن بگویم. اسکلتی بود که با پوستی قیرگون به رنگ قهوه ای تیره، که از مومیایی پوشیده شده بود. کاسه چشمانش گرد شده و (دهانش با حالت لبخند) گشوده مانده بود. دندان هایی که از زمان شکنجه ساواک شکسته بود و سینه اش را به خاطر شناسایی دقیق تر از بالا تا پایین شکافته بودند و مجدداً به گونه ای خاص دوخته بودند. تکیده و لاغر می نمود. استخوان های حنجره شکسته شده بود؛ به طوری که گردن کاملاً می چرخید.
یادم می آید که در بین راه از کرمانشاه تا تهران که از رئیس پزشکی قانونی در مورد تاریخ و نحوه شهادت پدرم پرسیدم، گفت پس از شکافتن پوست، ماهیچه ها تازه به نظر می رسیدند و در ناحیه قفسه سینه و جمجمه، شکستگی دیده می شد. استخوان حنجره به طور کامل شکسته شده و با توجه به خون مردگی که در ناحیه مچ ها دیده می شد، حدس می زنیم که در زمان شهادت دست ها و پاهای شهید را به جای محکم بسته بودند و بعد ایشان را خفه کرده بودند .(۱۶۲ و ۱۶۳)

آخرین ایثار
بهروز بوشهری همراه و معاون شهید تندگویان در وزارت نفت: وقتی اسیر شدیم تصمیم گرفته بودیم تن به مرگ بدهیم اما خود را معرفی نکنیم. تمام مدارک شناسایی خود را بین راه معدوم کردیم. اگر خود را معرفی نمی کردیم مانند سایر اسرا به اردوگاه ها می رفتیم، از نعمت نوشتن نامه به عزیزان خود برخوردار می شدیم و با بقیه اگر خدا می خواست بازمی گشتیم اما خود را معرفی کردیم. می پرسید چرا؟ در یک نقطه ما را به گودالی بردند. تصور کردیم قصد زنده به گور کردن ما را دارند. حدود ۱۰۰ نفر غیرنظامی در اطراف گودال نشسته بودند و دست های ما را از پشت بستند. چشم های ما را هم بستند. وسایل ما را گرفتند؛ پول، انگشتر و ... ناگهان صدای رگبار گلوله ای شنیده شد. احساس کردیم شروع به کشتن اسرا کرده اند. جوانی نزدیک ما بود با هر بار رگبار صدا می زد اکبر! هنوز زنده ای؟ یکی جواب می داد بله، جعفر زنده ام. چند بار این حرف ها بین اکبر و جعفر تکرار شد. جواد غیرت نشان داد و گفت بهروز! الان این ناجوانمردان همه این بی گناهان را می کشند. بهتر است خودم را معرفی کنم. شاید این ها خیال کنند مقامات دیگری هم با ما اسیرند و مردم را نکشند . (صفحه ۲۱۲)

منبع : خبرگزاری ایرنا
برچسب ها : دفاع مقدس جنگ تحمیلی شهید رجایی شهید تندگویان

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »